چارلنگر
لغتنامه دهخدا
چارلنگر. [ ل َ گ َ ] (اِ مرکب ) کشتی بزرگ که چهارلنگر داشته باشد. (آنندراج ) :
لنگر شکوه باد کند دفع، پس چرا
در چارلنگر است روان باد صرصرش .
چو طوفانی دیده ٔ تر شدم
ز مژگان خود چارلنگر شدم .
نگه تا شنا کرد در بحر دید
چنین کشتی چارلنگر ندید.
لنگر شکوه باد کند دفع، پس چرا
در چارلنگر است روان باد صرصرش .
خاقانی .
چو طوفانی دیده ٔ تر شدم
ز مژگان خود چارلنگر شدم .
ملاطغرا (از آنندراج ).
نگه تا شنا کرد در بحر دید
چنین کشتی چارلنگر ندید.
ظهوری (از آنندراج ).