چاره شناس
لغتنامه دهخدا
چاره شناس . [ رَ / رِ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ چاره . علاج شناس . معالج . آنکه درمان و علاج دردی یا مرضی داند و شناسد :
چون شد آن چاره جوی چاره شناس
باز پس گشت با هزار سپاس .
چون شد آن چاره جوی چاره شناس
باز پس گشت با هزار سپاس .
نظامی .