ترجمه مقاله

چاروادار

لغت‌نامه دهخدا

چاروادار. [ چارْ ] (نف مرکب ) مکاری . مکری . آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد. کسی که اسب والاغ و قاطر برای بردن بار و مسافر کرایه دهد. خرکچی . قاطرچی . ستوربان . شخصی که چند الاغ یا اسب و قاطر دارد که بوسیله ٔ آن ها مسافران را از محلی بمحلی میبرد یا بار و مال التجاره حمل میکندو از این بابت وجهی میگیرد و امرار معاش مینماید.
- امثال :
وای بوقتی که چاروادار راهدار شود :
ریکاکه چاروادار نیه من ورا سرای نشمه .
هفتا قاطر قطار نیه من ورا سرای نشمه .
ترجمه مقاله