چارکلغتنامه دهخداچارک . [ رَ ] (اِ مرکب ) چاووش . (برهان ). نقیب قافله . (برهان ) : به یک دم هر دو تن از جا بجستندچو چارک چوب در بیچاره بستند.نزاری قهستانی .