ترجمه مقاله

چاقو

لغت‌نامه دهخدا

چاقو. (اِ) چقو. (آنندراج ). آلت بریدن چیزها که دارای دسته و تیغه است و تیغه اش تاه شده در میان دسته جا میگیرد. (نظام ). کارد کوچک که غالباًتیغه ٔ آن به دسته تا می شود. (ناظم الاطباء). نوعی از کارد و مانند به استره و سرش در شکم میباشد. (آنندراج ). قلم تراش . چاکو. (ناظم الاطباء). چیقو. (آنندراج ). || قسمتی از کارد است . (فرهنگ نظام ).
- امثال :
چاقو دسته خودش را نبرد ؛ در مورد اینکه شخص خویشان و یاران خود را حمایت کند و به آنان آسیب و گزند نرساند.
صد تا چاقو میسازد که یکیش هم دسته ندارد ؛ مثل است در مقام بیان دروغگویی کس . (فرهنگ نظام ).
قول او و چاقوی جیب سگ ؛ در مورد بدقولی و گزافه گویی اشخاص به کار رود.
ترجمه مقاله