ترجمه مقاله

چالشگر

لغت‌نامه دهخدا

چالشگر. [ ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که خرامان و از روی ناز و عجب و تکبر براه رود. (برهان ) (ناظم الاطباء). خرامنده . (انجمن آرا) (آنندراج ). || مبارز و دلاور و جنگ جوی را نیز گفته اند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مبارز و دلاور. (انجمن آرا) (آنندراج ). مبارزی که خرامان بجنگ رود. (انجمن آرا) (آنندراج ). مبارزطلب . هماوردطلب . رزم جوی :
ز گرز گرانسنگ چالشگران
شده ماهی و گاو را سر گران .

نظامی .


|| و بمعنی حریص و طماع هم آمده است . (برهان ). || شخص کثیرالجماع . (انجمن آرا) (آنندراج ). حریص در جماع و مباشرت . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله