ترجمه مقاله

چخش

لغت‌نامه دهخدا

چخش . [ چ َ ] (اِ) جخج . جخش . گرهی باشد که از گردن و گلوی مردم برمیآید و بزرگ میشود و درد نمیکند و بریدن آن مهلک است . (برهان ) (آنندراج ). جخج .گواتر . (ناظم الاطباء). چخج . (شعوری ). سلعه . خوک . خوکک . علتی باشد مانند بادنجان که از گلو و گردن مردم برآید و درد نکند و در بریدنش احتمال هلاکت رود. آماس گلو. نوعی غده ٔ کوچک یا بزرگ که غالباً از گردن و زیر گلو برمیآید، و چرکین و دردناک نیست اما موجب زشتی و مخل زیبائی است ، و درقدیم بریدن آن مایه ٔ هلاکت بوده ولی حالا جراحان آنرابآسانی عمل کنند و آثارش را محو سازند :
آن چخش ز گردنش برآویخت که گویی
خیکی است پر از باد بیاویخته از بار.

لبیبی (از فرهنگ شعوری ).


ترجمه مقاله