ترجمه مقاله

چراغان کردن

لغت‌نامه دهخدا

چراغان کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چراغانی کردن . چراغ بسیار روشن کردن . (ناظم الاطباء). در جشن ، کوی و برزن را آئین بستن و چراغباران کردن . در اصطلاح عامه ، چراغبانی و چراغبانی کردن . چراغون کردن :
جشنی عظیم کرد و چراغانی آنچنانک
بر روز همچو صبح بخندید شام تار.

قاآنی (ازفرهنگ ضیاء).


رجوع به چراغان شود.
|| سر مقصر را زخم زدن و در هر زخمی فتیله روشن کردن . گناهکار را شکنجه ٔ چراغان دادن :
ز مستان عجب نیست گر شام وصل
سر محتسب را چراغان کنند.

ظفرخان احسن (ازآنندراج ).


رفته تقصیری که دوران همچو دزدان کرده است
بر سر بازار امکانت چراغان حواس .

سعید اشرف (از آنندراج ).


چراغ هرکه اثر در زمانه روشن شد
کنند خلق بچشم حسد چراغانش .

اثر شیرازی (از ارمغان آصفی ).


رجوع به چراغان شود.
ترجمه مقاله