چراغکشانی
لغتنامه دهخدا
چراغکشانی . [ چ َ / چ ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) عمل قبیح و کردار زشت . (ناظم الاطباء). کار قوم معروفی که بعمل شنیع شهرت دارند :
تا دست فاسقی بغلط پای گیردش
هر شب کند چراغکشانی برادرت .
|| چراغ کشی . چراغ خاموش کنی . رجوع به چراغ کش شود.
تا دست فاسقی بغلط پای گیردش
هر شب کند چراغکشانی برادرت .
شفائی (ازآنندراج ).
|| چراغ کشی . چراغ خاموش کنی . رجوع به چراغ کش شود.