چراغ بازگرفتن
لغتنامه دهخدا
چراغ بازگرفتن . [ چ َ / چ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چراغ برداشتن . چراغ را از محلی بیرون بردن . روشن بودن چراغ را مانع شدن . از روشن کردن یا روشن بودن چراغ مضایقت ورزیدن :
زمانه از شب تارم چراغ بازگرفت
پس از وفات من آورد و بر مزارم سوخت .
زمانه از شب تارم چراغ بازگرفت
پس از وفات من آورد و بر مزارم سوخت .
کلیم (از ارمغان آصفی ).