چراغ سحرگهان
لغتنامه دهخدا
چراغ سحرگهان . [ چ َ / چ ِ غ ِ س َ ح َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (حاشیه ٔ دیوان حافظ چ قزوینی ). چراغ سحر. چراغ سحری . چراغ صبح :
نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک
در او شرار چراغ سحرگهان گیرد.
رجوع به چراغ سحر و چراغ سحری و چراغ صبح شود.
نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک
در او شرار چراغ سحرگهان گیرد.
حافظ (قصاید، دیوان چ قزوینی ص قکز).
رجوع به چراغ سحر و چراغ سحری و چراغ صبح شود.