ترجمه مقاله

چراغ کشتن

لغت‌نامه دهخدا

چراغ کشتن . [ چ َ / چ ِ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) چراغ خاموش کردن . اطفای چراغ کردن . چراغ نشاندن . چراغ گل کردن . چراغ پف کردن . خاموش کردن چراغ . (ناظم الاطباء) :
کشتم بباد سرد چراغ فلک چنانک
بوی چراغ کشته شنیدم بصبحگاه .

خاقانی .


چراغ کیان کشته شد کاش من
بمرگش چراغ فلک کشتمی .

خاقانی .


باد دریغ در دلم کشت چراغ زندگی
بوی چراغ کشته شد سوی هوای آسمان .

خاقانی .


رجوع به چراغ خاموش کردن شود.
ترجمه مقاله