ترجمه مقاله

چرب آخور

لغت‌نامه دهخدا

چرب آخور. [ چ َ خوَرْ /خُرْ ] (اِ مرکب ) کنایه از فراخی عیش باشد. (برهان ). کنایه از عیش و نعمت باشد. (انجمن آرا). همان آخر چرب که کنایه از مکان فراخی عیش و نعمت بود. (آنندراج ). بمعنی فراخی وجه معاش . (غیاث ). آخور چرب . چرب آخوری . || (ص مرکب ) کسی که روزگار او بناز و نعمت بگذرد. (آنندراج ). کسی که روزگار بناز و نعمت گذارد. (غیاث ). مجازاً، کسی که در عیش و نعمت است . (فرهنگ نظام ) :
لگدافکن مباش و دندان گیر
گرشدی یک دو روز چرب آخور.

شفائی (از آنندراج ).


|| مجازاً، چهارپائی که خوراک خوب برایش مهیاست . (فرهنگ نظام ). || (اِ مرکب ) کثرت و بسیاری علف دواب باشد. (برهان ). پر از آب و علف و دارای آب و علف بسیار و فراوان . (ناظم الاطباء). مجازاً، طویله ٔ پرنعمت برای چهارپا. (فرهنگ نظام ) :
برون تاز اسب همت را کجا بیرون ازین گنبد
وگر چرب آخورش خواهی هم آب و هم گیاه اینک .

خاقانی .


لاجرم زابلق چرب آخور چرخ
دلدلی داشت خم ران اسد.

خاقانی .


رجوع به چرب آخوری شود.
ترجمه مقاله