ترجمه مقاله

چرخه

لغت‌نامه دهخدا

چرخه . [ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ) بمعنی «چرخله » است و آن رستنی و نباتی باشد که بعربی «شکاعی » گویند، بسبب آنکه بسیار سست و ساق باریک است ، چه هرگاه کسی را بسیار ضعیف و لاغر بینند، گویند: «کانه عود شکاعی ». (برهان ) (آنندراج ). چرخله . (ناظم الاطباء). شُکاعی . (بحر الجواهر). رجوع به چرخله شود. || بمعنی دور هم آمده است که در برابر تسلسل است . (برهان ) (آنندراج ). دور. تسلسل . (ناظم الاطباء). رجوع به چرخ شود. || آنچه زنان بدان پنبه ریسند. (برهان ) . آنچه زنان بدان پنبه ریسند. (آنندراج ). چرخی که زنان بدان ریسمان سازند. (ناظم الاطباء). چرخ . (فرهنگ نظام ). چرخ پنبه ریسی . چرخ پیرزن . چرخ زن . چرخ نخریسی . چرخی که زنان بدان وسیله پنبه را تبدیل به نخ کنند :
از حسد فتح تو خصم تو پی کرد اسب
همچو جحی کز خدوک چرخه ٔ مادر شکست .

انوری .


از آن چرخه که گرداند زن پیر
قیاس چرخ گردان را همی گیر.

نظامی .


گروهی بماندند مسکین و ریش
پس چرخه نفرین گرفتند پیش .

سعدی (بوستان ).


چه سود آفرین بر سر انجمن
پس چرخه نفرین کنان پیرزن .

سعدی (بوستان ).


رجوع به چرخ و چرخ پنبه ریسی و چرخ پیرزن و چرخ زن و چرخ نخریسی شود.
|| گرده ٔ گریبان . دور یقه . دور یخه ٔ جامه . جیب پیراهن . چرخ :
پرآب ترا عیبه های جوشن
پرخاک ترا چرخه ٔ گریبان .

منجیک ترمذی .


رجوع به چرخ شود.
|| قرقره ٔ نخ . قرقره . چرخی . ماسوره . ماشوره (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). رجوع به چرخی شود. || چرخی کوچکتراز چرخ پنبه ریسی که بوسیله ٔ آن نخ را از کلافه به ماشوره می پیچند. (در اصطلاح اهالی گناباد خراسان ). رجوع به چرخی شود. رجوع به چرخی شود. || گشت . راه رفتنی بیهوده و بدون قصد. پرسه . رجوع به چرخه زدن شود.
ترجمه مقاله