چرخ انداز
لغتنامه دهخدا
چرخ انداز. [ چ َ اَ ](نف مرکب ) کماندار را گویند. (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). || تیرانداز استادِ شخ کمان . (انجمن آرا). آنکه کمان سخت تیر اندازد. (آنندراج ). تیرانداز. (ناظم الاطباء). کسی که با کمان سخت تیر اندازد.(فرهنگ نظام ). تیرانداز ماهر و قویدست :
شهاب وار چوتیر از کمان خود رانی
ثنای شست تو گوید سپهر چرخ انداز.
جوانی به بدرقه همراه من بود، سپرباز، چرخ انداز، سلحشور و بیش زور.(گلستان ).
رجوع به چرخ و چرخ اندازی شود.
شهاب وار چوتیر از کمان خود رانی
ثنای شست تو گوید سپهر چرخ انداز.
نجیب الدین جرفادقانی (از انجمن آرا).
جوانی به بدرقه همراه من بود، سپرباز، چرخ انداز، سلحشور و بیش زور.(گلستان ).
رجوع به چرخ و چرخ اندازی شود.