ترجمه مقاله

چرخ کبود

لغت‌نامه دهخدا

چرخ کبود. [ چ َ خ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازفلک اول باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). مرادف چرخ ترساجامه و چرخ گندناگون . (از انجمن آرا) (آنندراج ). آسمان لاجوردی . (ناظم الاطباء). چرخ کبودجامه . چرخ آبنوسی . کنایه از آسمان و فلک . سپهر نیلگون :
بشادیش بر شادمانی فزود
برافراخت گردن بچرخ کبود.

فردوسی .


از ایوان گشتاسب باید که دود
زبانه برآرد بچرخ کبود.

فردوسی .


ز اهل جنس درین قبه ٔ کبود که بود
که ملک از او نربود این بلند چرخ کبود.

ناصرخسرو.


بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونه ٔ زر عیار.

خاقانی .


روزکی چند زیر چرخ کبود
دل نهادند بر سماع و سرود.

نظامی .


زردرخ از چرخ کبود آمدی
چونکه بدین چاه فرودآمدی .

نظامی .


بدان را بد آید ز چرخ کبود
به نیکان همه نیکی آید فرود.

نظامی .


باد بیش از مدار چرخ کبود
بر گزیننده و گزیده درود.

نظامی .


رجوع به چرخ ترساجامه وچرخ کبودجامه و چرخ گندناگون و چرخ صوفی جامه شود.
ترجمه مقاله