ترجمه مقاله

چرغ

لغت‌نامه دهخدا

چرغ . [ چ َ ] (اِ) جانوریست شکاری مشهور و معروف ، از جنس سیاه چشم ، و عربی آن «صقر» است . (برهان ). نام جانوریست پرنده که شکاریی است مشهور. (جهانگیری ). مرغی است شکاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). پرنده ٔ شکاری از جنس سیاه چشم و «صقر» معرب آنست . (ناظم الاطباء). اسم قسمی از پرندگان شکاریست که نام عربیش صقر است . (فرهنگ نظام ). چرخ . پرنده ای شکاری از نوع شاهین و شاهباز. شاهین . باز. باشه . نوعی مرغ شکاری . زمج . اَجدَل . اَخطَب . صقر [ ص َ / ص ُ ] .عُلاّم . قُطامی ّ. نَهشَل . (منتهی الارب ) :
از باد روی خوید چو آبست موج موج
وز نوس پشت ابر چو چرغ است رنگ رنگ .

خسروانی .


زمانه شد از گرد چون پر چرغ
جهانجوی بگذشت بر مای و مرغ .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2201).


سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ
سیه گشت خورشید چون پر چرغ .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2414).


بیاورد باید همی یوز و باز
همان چرغ وشاهین گردنفراز.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 3153).


ز شاهین و چرغ آسمان بسته ابر
رمان از غو طبل ِ بازان هژبر.

اسدی .


ز میغ روان چرخ چون پر چرغ
پرآواز رامشگراز مرغ مرغ .

اسدی .


طعمه ٔ شیر کی شود راسو
مسته ٔ چرغ کی شود عصفور.

مسعودسعد.


چون باز و چرغ چرخ همی داردم به بند
گر در حذر غرابم و در رهبری صبا.

مسعودسعد.


از آن خجسته و شاه اسپرغم هر دو شدند
یکی چو دیده ٔ چرغ و یکی چو چنگ عقاب .

مسعودسعد.


چرغان بسرچنگ درآورده تذروان
تسبیح شده از دهن مرغ مرآنرا.

سنائی .


در مرغ همچو چرغ به چنگالان
میکاود وجغاره نمی یابد.

سوزنی .


قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.

سوزنی .


گله ٔ آهو دیدیم سگان و چرغ و باز برگماشتیم ، این آهوان برفتند و بر پشته ای شدند، پس بزیر آمدند، دگرباره سگان آهنگ کردند وسر بدنبال ایشان درنهادند، دگرباره بآن پشته گریختند، سگان بجانبی گریختند و چرغان بجانبی . (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 316). رجوع به چرخ شود.
ترجمه مقاله