چرغ
لغتنامه دهخدا
چرغ . [ چ َ ] (اِ) جانوریست شکاری مشهور و معروف ، از جنس سیاه چشم ، و عربی آن «صقر» است . (برهان ). نام جانوریست پرنده که شکاریی است مشهور. (جهانگیری ). مرغی است شکاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). پرنده ٔ شکاری از جنس سیاه چشم و «صقر» معرب آنست . (ناظم الاطباء). اسم قسمی از پرندگان شکاریست که نام عربیش صقر است . (فرهنگ نظام ). چرخ . پرنده ای شکاری از نوع شاهین و شاهباز. شاهین . باز. باشه . نوعی مرغ شکاری . زمج . اَجدَل . اَخطَب . صقر [ ص َ / ص ُ ] .عُلاّم . قُطامی ّ. نَهشَل . (منتهی الارب ) :
از باد روی خوید چو آبست موج موج
وز نوس پشت ابر چو چرغ است رنگ رنگ .
زمانه شد از گرد چون پر چرغ
جهانجوی بگذشت بر مای و مرغ .
سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ
سیه گشت خورشید چون پر چرغ .
بیاورد باید همی یوز و باز
همان چرغ وشاهین گردنفراز.
ز شاهین و چرغ آسمان بسته ابر
رمان از غو طبل ِ بازان هژبر.
ز میغ روان چرخ چون پر چرغ
پرآواز رامشگراز مرغ مرغ .
طعمه ٔ شیر کی شود راسو
مسته ٔ چرغ کی شود عصفور.
چون باز و چرغ چرخ همی داردم به بند
گر در حذر غرابم و در رهبری صبا.
از آن خجسته و شاه اسپرغم هر دو شدند
یکی چو دیده ٔ چرغ و یکی چو چنگ عقاب .
چرغان بسرچنگ درآورده تذروان
تسبیح شده از دهن مرغ مرآنرا.
در مرغ همچو چرغ به چنگالان
میکاود وجغاره نمی یابد.
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
گله ٔ آهو دیدیم سگان و چرغ و باز برگماشتیم ، این آهوان برفتند و بر پشته ای شدند، پس بزیر آمدند، دگرباره سگان آهنگ کردند وسر بدنبال ایشان درنهادند، دگرباره بآن پشته گریختند، سگان بجانبی گریختند و چرغان بجانبی . (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 316). رجوع به چرخ شود.
از باد روی خوید چو آبست موج موج
وز نوس پشت ابر چو چرغ است رنگ رنگ .
خسروانی .
زمانه شد از گرد چون پر چرغ
جهانجوی بگذشت بر مای و مرغ .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2201).
سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ
سیه گشت خورشید چون پر چرغ .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2414).
بیاورد باید همی یوز و باز
همان چرغ وشاهین گردنفراز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 3153).
ز شاهین و چرغ آسمان بسته ابر
رمان از غو طبل ِ بازان هژبر.
اسدی .
ز میغ روان چرخ چون پر چرغ
پرآواز رامشگراز مرغ مرغ .
اسدی .
طعمه ٔ شیر کی شود راسو
مسته ٔ چرغ کی شود عصفور.
مسعودسعد.
چون باز و چرغ چرخ همی داردم به بند
گر در حذر غرابم و در رهبری صبا.
مسعودسعد.
از آن خجسته و شاه اسپرغم هر دو شدند
یکی چو دیده ٔ چرغ و یکی چو چنگ عقاب .
مسعودسعد.
چرغان بسرچنگ درآورده تذروان
تسبیح شده از دهن مرغ مرآنرا.
سنائی .
در مرغ همچو چرغ به چنگالان
میکاود وجغاره نمی یابد.
سوزنی .
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
سوزنی .
گله ٔ آهو دیدیم سگان و چرغ و باز برگماشتیم ، این آهوان برفتند و بر پشته ای شدند، پس بزیر آمدند، دگرباره سگان آهنگ کردند وسر بدنبال ایشان درنهادند، دگرباره بآن پشته گریختند، سگان بجانبی گریختند و چرغان بجانبی . (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 316). رجوع به چرخ شود.