ترجمه مقاله

چرویده

لغت‌نامه دهخدا

چرویده . [ چ َرْ دَ / دِ ] (ن مف /نف ) اسم مفعول از «چرویدن ». چاره جستن را گَشته و دیده [ کذا ] . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 456). چاره . جستن را گشتن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چاره جویی کرده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چاره جسته . (فرهنگ نظام ) :
او سنگدل و من بمانده نالان
چرویده و رفته ز دست چاره .
منجیک (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
|| دویده . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به چرویدن شود.
ترجمه مقاله