ترجمه مقاله

چرو

لغت‌نامه دهخدا

چرو. [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از قرای ولایت سبزوار که هوایش ییلاق و آبش از قنات است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222).
در فرهنگ جغرافیایی آمده است : دهی از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار که در 37هزارگزی جنوب باختری صفی آباد و 7هزارگزی جنوب راه آهن واقع است . کوهستانی و سردسیراست و 563 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، زیره ، پنبه ، باغات میوه و ابریشم ، شغل اهالی زراعت و باغداری و راهش مالرو است ، در تابستان از حکم آباد ماشین هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ترجمه مقاله