چرکین کردن
لغتنامه دهخدا
چرکین کردن . [ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کثیف کردن . آلوده کردن . شوخگین کردن . تَدنیس . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرکن و چرکین شود.
- چرکین کردن دل کسی را ؛ افسرده و ملول و آزرده خاطر ساختن او را.
- چرکین کردن دل کسی را ؛ افسرده و ملول و آزرده خاطر ساختن او را.