چرگر
لغتنامه دهخدا
چرگر. [ چ َ گ َ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سرودگوی بود. (فرهنگ اسدی ). مغنی و خنیاگر باشد. (برهان ) . مغنی و خنیاگر را نامند. (جهانگیری ). مؤلف انجمن آرا نویسد: «سروری کاشانی بمعنی مغنی ، یعنی مطرب نوشته است ... و در باب مفتی و مغنی تصحیف خوانی شده است و معنی درستی بدست نیامده است ». (از انجمن آرا). مغنی و خنیاگر و آوازه خوان . (ناظم الاطباء) :
همیشه دشمن تو سوخته تو ساخته بزم
ببزم ساخته رود آخته دوصد چرگر.
ز آوای مطرب ز دستان چرگر
دل من تپان همچو ماهی است در بر.
همیشه دشمن تو سوخته تو ساخته بزم
ببزم ساخته رود آخته دوصد چرگر.
؟ (از فرهنگ اسدی ).
ز آوای مطرب ز دستان چرگر
دل من تپان همچو ماهی است در بر.
شهاب الدین مدارانی (از جهانگیری ).