چسپان
لغتنامه دهخدا
چسپان . [ چ َ ] (نف ) پیوسته و متصل و ملصق . (آنندراج ). متصل و ملصق و چسبیده و پیوسته . (ناظم الاطباء). چسپ :
تن مده اختلاط چسپان را
جامه ٔ تنگ زود پاره شود.
|| شایسته و سزاوار. || تنگ . (ناظم الاطباء). || تند. چالاک چسپ . جلد. فرز. تر و چسپان . تر و چسپ . رجوع به چسپ شود.
تن مده اختلاط چسپان را
جامه ٔ تنگ زود پاره شود.
؟ (از آنندراج ).
|| شایسته و سزاوار. || تنگ . (ناظم الاطباء). || تند. چالاک چسپ . جلد. فرز. تر و چسپان . تر و چسپ . رجوع به چسپ شود.