ترجمه مقاله

چشمه ٔ آفتاب

لغت‌نامه دهخدا

چشمه ٔ آفتاب . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید وخور و شمس . عین الشمس . قرص آفتاب . چشمه ٔ روشن . عَین . (منتهی الارب ). غَزالَة. (منتهی الارب ) :
بپوشیده شد چشمه ٔ آفتاب
ز پیکانهای درخشان چو آب .

دقیقی .


چشمه ٔ آفتاب و زهره و ماه
تیر و برجیس و کوکب بهرام .

خسروی .


یکی لشکر آراست افراسیاب
که تاریک شد چشمه ٔ آفتاب .

فردوسی .


درخشی بزد چشمه ٔ آفتاب
سر شاه گیتی برآمد ز خواب .

فردوسی .


همی جنگ را ساخت افراسیاب
همی بود تا چشمه ٔ آفتاب
برآید رخ کوه رخشان کند
زمین چون نگین بدخشان کند.

فردوسی .


ربع ارتفاع سوی چشمه ٔ آفتاب کن تاپشت اسطرلاب سوی تو بود. (التفهیم ).
از کف زرفشان او خجلند
چشمه ٔ آفتاب و چشم سحاب .

سوزنی .


درخشیدن تیغ آیینه تاب
درخشانتر از چشمه ٔ آفتاب .

نظامی .


گر ببندد بروز شب پره چشم
چشمه ٔ آفتاب را چه گناه .

سعدی .


و رجوع به چشمه ٔ خور و چشمه ٔ خورشید و چشمه ٔ روشن شود.
ترجمه مقاله