ترجمه مقاله

چمچمه

لغت‌نامه دهخدا

چمچمه . [ چ ُ چ ُ م َ / م ِ ] (اِ صوت ) صدا و آواز پای را گویند وقت راه رفتن .(برهان ). آواز پای را گویند که هنگام راه رفتن برآید وشلپوی و شکاشک و شکک نیز گویند. (جهانگیری ). آوازپای را گویند که وقت راه رفتن برآید و آن را شلپوی نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). صدا و آواز پای در هنگام راه رفتن . (ناظم الاطباء). شکشک :
در صف اقران مجد چمچمه ٔ مر کبش
توده کش چشم تنگ از نمک ذوالمنن .

فاخری رازی (از انجمن آرا).


گردنعال وچمچمه ٔ باد پویگانش
خوش چون سماع و سرمه بسمع و بصر رسید.

فاخری رازی (از انجمن آرا).


رجوع به شکاشک و شکشک و شکک و شلپویه شود.
ترجمه مقاله