چند و چون
لغتنامه دهخدا
چند و چون . [ چ َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کم و کیف .
- بی چند و چون ؛ بی گفتگو.
- گذشته از چند و چون ؛ مافوق کم و کیف :
ز هر چیز گنجی به پیش اندرون
شمارش گذر کرده از چند و چون .
- بی چند و چون ؛ بی گفتگو.
- گذشته از چند و چون ؛ مافوق کم و کیف :
ز هر چیز گنجی به پیش اندرون
شمارش گذر کرده از چند و چون .
فردوسی .