ترجمه مقاله

چهارپای

لغت‌نامه دهخدا

چهارپای . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دارنده ٔ چهارپا. ذواربعة قوائم . که بر چهار پایه و قائمه استوار باشد. || چارپا؛ گروهی از حیوانات اهلی یا وحشی که بر دو دست و دو پا حرکت کنند. همچون : گاو، گوسفند، اسب ، خر، استر و اشتر. ماشی (در جمع مواشی ). (یادداشت مؤلف ): اراحه ؛ چهارپای با مأوی بردن شبانگاه . بهیمه ؛ چهارپای . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) : و پولی ساختند و خلایق و چهارپایان بدان می گذشتند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ). و [ مردم بجناک ترک ] خداوندان خرگاه و قبه و چهارپای و گوسپندند. (حدود العالم ). و این بربریان [ به مغرب ] ... خداوندان چهارپایند و با زر بسیارند ولکن عرب به چهارپای توانگرترند.و بربریان به زر توانگرترند. (حدود العالم ). دو روزشهر و نواحی غارت کردند و بسیار مال و چهارپای به لشکر رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). از ری سوی خراسان بیامدند و از ایشان فسادها رفت و چهارپای کوزکانان یکسر براندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). و گفتند ما را اجازه ده تا اینجا باشیم و آب خوریم و چهارپایان را بچرانیم . (قصص الانبیاء ص 50). و گوشت مرغ زود گوارنده تر از گوشت چهارپایان باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و هرچه از مال و چهارپایان و اسباب بنی اسرائیل در خزانه و در دست کسان بخت النصر و در خزانه ٔ بهمن مانده بود با ایشان داد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 57).و گیاه این مرغزار به زمستان بکار آید و تابستان چهارپایان را زیان دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 154).و مال او و خان و مان و چهارپایان او را تاراج داد.(فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 130). چنین گویند که از صورت چهارپایان هیچ صورت نیکوتر از اسپ نیست . (نوروزنامه ). اسپ ... شاه همه ٔ چهارپایان چرنده است . (نوروزنامه ). جو توشه ٔ پیغامبران است و توشه ٔ پارسامردمان که دین بدیشان درست شود و توشه ٔ چهارپایان و ستوران که ملک بر ایشان بپای بود. (نوروزنامه ). هر چهارپای که یافتند بر در سرای مقتدر پی کردند. (مجمل التواریخ والقصص ). و در حوالی ولایت در این سیلاب قرب سیصد آدمی از مرد و زن و بسیار چهارپای هلاک گشتند. (تاریخ سیستان ). مصلحت آن بود که در طویله ٔ چهارپایان روم و ستوری نیکو بگیرم . (سندبادنامه ص 220). بیطار از آنچه درچشم چهارپایان میکرد در دیده ٔ او کشید. (گلستان ): اوابد؛ چهارپایان دشتی . رجوع به چارپا و چاروا شود.
ترجمه مقاله