ترجمه مقاله

چهاریار

لغت‌نامه دهخدا

چهاریار. [ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) چهارخلیفه . خلفای راشدین . چهارگزین :
خسروا هست جای باطنیان
قم و کاشان و آبه و طبرش
آبروی چهاریار بدار
واندرین چارجای زن آتش .

؟ (از راحةالصدور).


به برزاخان گفت به یاری چهاریار باصفا و ده یار بهشتی ... میروم و سر شاه عباس را با نوچه های او می آورم . رجوع به چاریار شود. (حسین کرد).
ترجمه مقاله