ترجمه مقاله

چوک

لغت‌نامه دهخدا

چوک . (اِ) آلت تناسل . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). نره . مردی . آلت تناسل . (یادداشت مؤلف ). آلت تناسل مرد. نره . (فرهنگ فارسی معین ). در پهلوی چوک و در طبری چیک (کیر) در عربی «شیق ». سر ذکر و آلت مرد است . (حواشی برهان ) :
بر کسی چون کمان ندافی
بزنی چوک چون چک نداف .

فرالاوی .


|| زانو زدن شتر. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
برانم از عقب کوچ کرده ٔ خود لوک
زند جمازه ٔ سعیم به خیمه گاهش چوک .

جامی (از آنندراج ).


جهانگیری این معنی را به واو مجهول نوشته و معانی دیگر آن را به واومعروف و در این تأمل است چه لوک که بر وزن او در شعر آمده به واو معروف است . (آنندراج ) (انجمن آرا). || امر بزانو زدن هم هست ، یعنی بزانو درآی و گویند به این معنی ترکی است . (برهان ). || زانو زدن . (فرهنگ نظام ). رجوع به چوک زدن شود.
ترجمه مقاله