ترجمه مقاله

ژوپین

لغت‌نامه دهخدا

ژوپین . (اِ) حربه ای است که در قدیم بدان جنگ می کردند. (آنندراج ). صورتی از زوبین است . نصلان . نیزه ٔ کوتاه قد، و آن حربه ای بود که بجانب دشمن می افکندند. قسمی از نیزه ٔ کوچک که اهل هند آن را سیل (به یاء مجهول ) گویند. (غیاث ). نیزه ٔ کوچک که بر سر آن دو شاخه باشد. (غیاث ). ژوبین . زوبین . رجوع به زوبین شود. عَنَزَة. نیزه چه . مزراق . نیزه ٔخرد : آن دیالم از سر کوه تیر و ژوپین روان کردند و سنگ همی انداختند و مسلمانان بر سر کوه نتوانستند شدن بازگشتند. (بلعمی ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
ز پنهان بدان شاهزاده سوار
بینداخت ژوپین زهرآب دار
گذاره شداز خسروی جوشنش
به خون تر شد آن شهریاری تنش .

دقیقی .


همان تیز ژوپین زهرآبدار
که بر آهنین کوه آرد گذار.

دقیقی (از شاهنامه ).


درفشیدن خشت و ژوپین ز گرد
چو آتش پس پرده ٔ لاجورد.

فردوسی .


کنون خوردنت زخم ژوپین بود
تنت را کفن چنگ شاهین بود.

فردوسی .


ز توران بسیجیده آمد دمان
به ژوپین گودرز بودش زمان .

فردوسی .


چو شیر ژیان اندرآمد بسر
به ژوپین پولاد خسته جگر.

فردوسی .


بینداخت ژوپین به پیران رسید
زره در برش سربسر بردرید.

فردوسی .


بینداخت ژوپین بکردار تیر
برآمد به بازوی سالار پیر.

فردوسی .


گرفته سپر پیش و ژوپین به دست
به بالا نهاده سر از جای پست .

فردوسی .


به قلب اندرون شاه مکران بخست
به ژوپین و زان خستگی هم نرست .

فردوسی .


درخشیدن تیغ و ژوپین و خشت
تو گفتی زمین بر هوا لاله کشت .

فردوسی .


ز پیکان و از گرز و ژوپین و تیر
زمین شد بکردار دریای قیر.

فردوسی .


دهید ار به گرز و به ژوپین دهید
سران را ز خون تاج بر سر نهید.

فردوسی .


به ژوپین و خنجر به گرز و کمان
همی رزم جویند با بدگمان .

فردوسی .


چنان دان که او سنگ و آهن خورد
همان تیر و ژوپین بر او نگذرد.

فردوسی .


به نستیهن گرد و گلباد گفت
که ژوپین وخنجر بباید نهفت .

فردوسی .


بفرمود تا تخت زرین نهند
به میدان پرخاش ژوپین نهند.

فردوسی .


برآمد خروش ده و دار و گیر
چو باران ببارید ژوپین و تیر.

فردوسی .


کمانهای چاچی و تیر خدنگ
سپرهای چینی و ژوپین جنگ .

فردوسی .


یلان را به ژوپین و خنجرزنید
سر سرکشان را ز تن برکنید.

فردوسی .


به ژوپین گراز و تذروان به باز
بگیریم یکسر بروز دراز.

فردوسی .


پیاده شد از اسب ژوپین به دست
همی رفت پویان بکردار مست .

فردوسی .


همه رزم را دل پر از کین کنیم
تن دشمنان جای ژوپین کنیم .

فردوسی .


سپهدار توران برآراست جنگ
گرفتند کوپال و ژوپین بچنگ .

فردوسی .


چو سی وسه جنگی ز تخم پشنگ
که ژوپین بدی سازشان روز جنگ .

فردوسی .


ورا نام گستهم گژدهم خوان
نترسد ز ژوپین و از استخوان .

فردوسی .


بر او تیر و ژوپین نیاید بکار
سزد گر پیاده کند کارزار.

فردوسی .


به یارانش فرمود کاندرنهید
به تیر و به ژوپین و خنجر دهید.

فردوسی .


هزار و صد و شصت خسروپرست
پیاده همی رفت ژوپین به دست .

فردوسی .


برفتند شمشیر و ژوپین بکف
کشیده سپه برسه فرسنگ صف .

فردوسی .


همه شب همی لشکر آراستند
همه تیغ و ژوپین بپیراستند.

فردوسی .


درآورد بر چنگ ژوپین جنگ
بینداخت بر رستم تیزچنگ .

فردوسی .


سواران به میدان بکردار گرد
به ژوپین گرفتند ننگ و نبرد.

فردوسی .


دو رویه سپه برکشیدند صف
همه نیزه و تیغ و ژوپین بکف .

فردوسی .


ز باران ژوپین و باران تیر
زمین شد ز خون چون یکی آبگیر.

فردوسی .


ز بس تیر و ژوپین و نوک سنان
نداند کنون گو رکاب از عنان .

فردوسی .


خروشی برآمد ز طلحندو گو
که از باد ژوپین من دور شو.

فردوسی .


ترجمه مقاله