ترجمه مقاله

کابی

لغت‌نامه دهخدا

کابی . (اِخ ) کاوه . کاوه ٔ آهنگر. (مفاتیح العلوم خوارزمی ) : چون این ظلم (ضحاک ) و قتل جوانان بدین سبب مستمر گشت ، کابی آهنگری اصفهانی از بهر آنکه دو پسر آن کشته بود خروج کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 35). رجل من قریة کولانه یسمی کابی ، خرج علی بیوراسف . (مافروخی ص 40).
مردی بود از دیه کودلیه (کذا) نام او کابی بر بیورسف پادشاه خروج کرد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 86). رجوع به کاوه شود.
ترجمه مقاله