ترجمه مقاله

کاتب السلطان

لغت‌نامه دهخدا

کاتب السلطان . [ ت ِ بُس ْ س ُ ] (اِخ ) میرعلی هروی مشهدی . عباس اقبال آشتیانی در مجله ٔ یادگار نویسد: به تصدیق خبرگان فن یکی از بزرگترین استادان خط نستعلیق میرعلی هروی مشهدی است که قریب پنجاه سال در مشهد و هرات و بخارا به تعلیم این شعبه ٔ ظریف از خط فارسی و تحریر نسخ و قطعات آن مشغول بوده تا آنجا که در مهارت در کتابت نستعلیق ثالث میرعلی تبریزی واضع این خط و قبلةالکتاب نظام الدین سلطانعلی مشهدی شده و به واسطه ٔهنر خود از روزگار اقبال و ادبار بسیار دیده است .
میر علی اصلاً از مردم هرات و از سادات حسینی آنجاست . ظهور او با ایامی مقارن شده است که استادی خط نستعلیق در سراسر خراسان سلطانعلی مشهدی را مسلم بوده و این استاد خوش شیوه و شاگردان او در مشهد و سایر بلاد خراسان و ماوراءالنهر به تعلیم این خط مشغول بوده اند.
نظام الدین سلطانعلی مشهدی ملقب به قبلةالکتاب که در دستگاه سلطان حسین میرزا بایقرا (873 - 911 هَ . ق .) و وزیر هنر پرورش امیرعلی شیر نوائی (844 - 906) میزیسته و از معاشرین و دوستان شاعر به علت طول اقامت در مشهد، میرعلی هروی به مشهدی نیز شهرت یافته است .
لاهیجی مؤلف تذکرةالخطاطین در احوال میرعلی هروی چنین می نویسد: در مشهد مقدس خدمت سلطانعلی رسید و مشق و تعلیم گرفت و در آنجا نشو و نما یافت ، جلی و خفی و قطعه نویسی را به درجه ٔ اعلی رسانید و خط را بر پایه ٔ بلند نهاد که دست هیچ خطاط به آن نمیرسید. از جمله یادگار او در این زمان این اشعار است که به قلم جلی نوشته و در دارالسیادة بر در دارالحفاظ نصب فرموده :
سلام علی آل طه و یاسین
سلام علی آل خیرالنسایین . (کذا).
الی آخر،هفت شعر است و در آخر اسم خود چنین رقم کرده است : «خادم آل علی ، میر علی الحسینی ».
مقطع این غزل را نوشته است ؛
چو جائی رسد لذت تیغ قهرش
چه غم گر مخالف خورد خنجر کین .
و این دو بیت را که جناب میر در باب تاریخ این کتابت فرموده به قلم متوسط از هر جانب صفحه ای در پائین در مصراع محرف نوشته :

قطعه :


ماند در صفحه ٔ ایام ز مشکین قلمم
یادگاری که بگویند از او اهل قلم
بهر تاریخ مه و سال کتابت امروز
ده ذیحجه نگر کلک قضا کرده رقم .
شهیر مولانا عبدالرحمن جامی (817 - 898) بوده و در تاریخ دهم ربیعالاول 926 فوت کرده به دو واسطه شاگرد میرعلی تبریزی واضع خط نستعلیق است به این معنی که سلطانعلی مشهدی این خط را در پیش اظهر تبریزی تعلیم گرفته و اظهر شاگرد جعفر تبریزی است و جعفر شاگرد مستقیم میرعلی تبریزی واضع نستعلیق . میرعلی هروی ابتدا در هرات در پیش یکی از شاگردان سلطانعلی مشهدی یعنی زین الدین محمود مشق میکرد و چون استعداد و مایه ای در این راه ظاهر کرد عازم مشهد شد تا مستقیماً از سلطانعلی تعلیم بگیرد. میرعلی مدتها در مشهد ماند و در زیر دست استاد مسلم خراسان نشو و نما یافت و طولی نکشید که خود در این فن استادی سرآمد شد و با استاد دم برابری و همسری زد.
اگر چنانچه محتمل به نظر می آمد «قضا»ماده ٔ تاریخ این قطعه باشد از آن چنین برمی آید که در سال 901 میرعلی هروی هنوز در مشهد ساکن بوده است . قاضی نوراﷲ در مجالس المؤمنین میگوید که : «چون خط اوبه کمال رسید با مولانا سلطانعلی در مقام دعوی شد و اهل عصر جانب مولانا گرفتند و آخر او، سه قطعه از مولانا سلطانعلی گرفته تقلید کرد تا با قطعه های مولانا پیش او بردند مولانا متحیر شد که آیا خطّ او کدام است وبعد از تأمل بسیار خط ملامیرعلی را برداشت ».
نصرآبادی در تذکره ٔ خود گوید:
«بعضی خط او را به خط ملاسلطانعلی ترجیح میدهند و بعضی برخلاف این گفته عزیزی ، شعری که یک مصراعش این است در باب ایشان گفته :
در رتبه هیچ میر به سلطان نمیرسد،
مجملاً خط را به مرتبه ٔ اعلی رسانیده ».
امیرعلیشیر در مجالس النفایس در باب میرعلی نوشته که : «خط نسخ تعلیق را در غایت خوبی می نویسد بمرتبه ای که کسی هرگز نظیر او ننوشته ».
میرعلی هروی پس از آنکه در تحریر نستعلیق استاد و مبرز شد به موطن اصلی خود هرات که در این تاریخ بر اثر وجود سلطان حسین میرزا بایقرا و امیرعلیشیر نوائی مجمع ارباب ذوق و صنعت و کانون هنر و کمال بود شتافت و در آنجا مقیم شد و در سایه ٔ حمایت این امیر و وزیر هنر دوست قرار یافت اما چون مردی صوفی مشرب و اهل طاعت و عبادت بود زیاد گرد این در و آن در نمیگشت و به تصدیق امیرعلیشیر در مجالس النفایس : «در کنجی منزوی نشسته و در بروی غیر بسته و روز و شب به طاعت و عبادت مشغول » میزیست .
پس از فوت سلطانحسین میرزا بایقرا که در 911 اتفاق افتاده میرعلی هروی مخدوم و مشوّق معینی نداشته تا آنکه شاه اسماعیل صفوی در سال 919 بر هرات استیلا یافت و مولد میرعلی تحت اداره ٔ مستقیم شاهزادگان صفوی و حکام پادشاه ایران قرار یافت از جمله مدتی از تشویق و حمایت خواجه کریم الدین حبیب اﷲ ساوجی وزیر خراسان و مخدوم خواندمیر که حبیب السیررا بنام او بانجام رسانده متنعم بوده و این وزیر هنرپرور که در 928 باداره ٔ امور هرات منصوب و در 932 مقتول شده میرعلی هروی را منظور نظر خود داشته و میرعلی او را مدح میگفته این مطلع و رباعی را مؤلف حبیب السیر از او در مدح خواجه حبیب اﷲ نقل میکند؛
دلا بگو غم و دردم اگر بیابی راه
به پیش آصف عالی گهر حبیب اﷲ.

رباعی


ای ذات تو فیض بخش با اهل طلب
وز حسن تو گردیده فزون ذوق طرب
تو معدن ملک جودی و دیده نهند
صاحب جاهان بپایت از عین ادب .
نمونه های خط نستعلیق میرعلی هروی بشکل کتاب و قطعه بالنسبه زیاد در دست است ، کتبی که بخط اوست غالباً مثنویات شعرای مشهور است مانند مثنویات جامی و روضةالانوار خواجوو گوی و چوگان عارفی و قطعات غالباً از اشعار خود اوست . از جمله ٔ نفایس خط میرعلی پنج مثنوی است از سبعه ٔ جامی که آن را او در سال 928 بانجام رسانده و در آخر آن «علی الحسین الهروی » رقم کرده است . این نسخه ٔ بسیار نفیس در کتابخانه ٔ گلستان طهران موجود است .
یک نسخه ٔ گرانبهای دیگر از خط دست میرعلی ایضاً در کتابخانه ٔ گلستان هست که رقم آخر آن بجهاتی برای روشن ساختن ترجمه ٔ احوال این خوشنویس زبردست اهمیت دارد و آن نسخه که روضةالانوار خواجو است در آخر چنین رقم دارد:
«به تاریخ سنه ٔ سبع و عشرین و تسعمائه کتبه العبدالمذنب علی الکاتب السلطانی غفر ذنوبه ببلدة هراة».
از این نوشته مسلم میشود که در سال 927 میرعلی هنوز در هرات میزیسته و در آن تاریخ به لقب «الکاتب السلطانی » نیز ملقب بوده است . این لقب را ظاهراً سلطان حسین میرزا بایقرا به میرعلی داده بود زیرا که در این ایام کسی دیگر را نمیشناسیم که در سرزمین خراسان و مشرق ایران به لقب سلطانی خوانده شود.
در سال 935 که عبیدخان ازبک سردار سپاه ازبکیه ٔماوراءالنهر بخراسان تاخت و به هرات نزدیک شد ابوالنصر سام میرزا برادر شاه طهماسب اول و مؤلف تذکره ٔ تحفه ٔ سامی و لله ٔ او حسین خان شاملو بمصلحت دید خواجه اسحاق شهابی سیاوشانی کلانتر هرات این شهر را ترک کردند و عبیدخان به هرات وارد گردید و هنگام فرار از آن شهر از جمله غنایمی که از هرات ببخارا برد جمعی ازبزرگان اعیان و اهل کمال و هنر آنجا بود، میرعلی هروی و خواجه اسحاق سابق الذکر از جمله ٔ ایشان بودند.
میرعلی که طبعی صوفی منش و عزلت گزین داشت از این انتقال قهری از وطن مألوف بشهری دور دست آنهم در میان جماعت ازبک متعصب بسیار غمگین و شکسته خاطر شد اما چون پای جان در میان بود از تحمل شداید این غربت چاره نداشت . صاحب مجالس المؤمنین نویسد:
«ملامیرعلی را عبیدخان ازبک با اکثر فضلای هرات قهراً و جبراً ببخارا برد و تا آخر عمر در آنجا بعذاب صحبت او و اولاد فاسدالاعتقاد او گرفتار بود و هرچند رعایت بسیاراز ایشان می یافت بمقتضای فطرت اصلی شکایت از توطن آنجا میکرد». در موقع انتقال میرعلی به بخارا سلطنت ماوراءالنهر در دست کوچونجی یا کوچم خان (916 - 937 هَ. ق .) جانشین محمدخان شیبانی یعنی شیبک خان بود. بعداز مردن کوچم خان پسرش ابوسعید (937 - 940) و بعد از او عبیدخان مذکور که برادرزاده ٔ شیبک خان مؤسس این سلسله است پادشاه شدند. میرعلی هروی در تاریخ جلوس عبیدخان قطعه ای دارد که آن را بخط خود نوشته و آن درمرقع گلشن متعلق به کتابخانه ٔ گلستان مضبوط است و قطعه ٔ مزبور این است .
شکرﷲ که بتوفیق خدای
گشت امروز جهان رشک جنان
خسروی خان زمان شد که باوست
فخر شاهان شرف خلق زمان
حامی ملت و دین نبوی
ماحی اهل فساد و عصیان
معدن حلم و حیا بحر سخا
خسرو ملکت عدل و احسان
سال تاریخ ز دل جستم گفت :

«والی ملک عبیداﷲخان = 940»


و رقم آخر آن این است : «لکاتبه الفقیر المذنب علی الکاتب » میرعلی در ایام عبیدخان در کتابخانه ٔ او وپس از آن در دستگاه پسران وی مخصوصاً عبدالعزیز خان بکتابت مشغول بود اما چنانکه قاضی نوراﷲ میگوید هیچ وقت از اقامت در بخارا خوشدل نبود و پیوسته از گرفتاری خود در آنجا می نالید قطعه ٔ ذیل که بسیار مشهور شده و آن را میرعلی در همین ایام گفته و بخطی بسیار زیبا نوشته حاکی این حالت اوست :
عمری از مشق دو تا بود قدم همچون چنگ
تا که خط من درویش بدین قانون شد
طالب من همه شاهان جهانند و مرا
چون گدایان جگر از بهر معیشت خون شد
سوخت از غصه درونم چکنم چون سازم
که مرا نیست از این شهر ره بیرون شد.
این قطعه ٔ سه بیتی که رقم آخر آن «الفقیر الحقیر المذنب میرعلی الکاتب غفراﷲ ذنوبه و سترعیوبه فی سنة 944 ببلدة بخارا» است بخط میرعلی در مرقع گلشن باقی است . از قطعات دیگری که در همین مرقع گلشن بخط میرعلی هست قطعه ای است از او در تاریخ بنای مدرسه ای در بخارا بتوسط میرعرب که 942 تاریخ بنای آن است بشرح ذیل :
میرعرب قطب زمان غوث دهر
ساخت چنین مدرسه ای بوالعجب
بوالعجب اینست که تاریخ اوست
«مدرسه ٔ عالی میرعرب = 942».
در مرقع گلشن قطعات متعددی است به خط میرعلی فارسی و ترکی که بعضی از آنها تاریخ کتابت و نام شهری که میرعلی آنها را در آنجا نوشته (فقط بخارا) هست و آنها را میرعلی یا میرعلی کاتب السلطانی یا علی الکاتب یا فقیر میرعلی یا فقیر علی رقم نموده و مؤخرتری آنها از جهت تاریخ قطعه ای است با این رقم :
کتبه العبد المذنب الفقیر میرعلی الکاتب السلطانی غفراﷲ ذنوبه فی شهور سنه ٔ ثمان و اربعین و تسعمائه ببلدة بخارا.»
آخرین نسخه ای که از لحاظ تاریخ کتابت ، نگارنده از آن اطلاع دارد رساله ٔ کوچک صد پند لقمان است متعلق بکتابخانه ٔ گلستان با این رقم : «کتبه العبد المذنب میرعلی غفراﷲ ذنوبه ربیعالاول سنه ٔ 950» و از اینجا مسلم می شود که میرعلی تا اوایل سال 950 مسلماً در حیات بوده است . تاریخ فوت او را باختلاف در و و و و نوشته اند.
925 و 940 بدلایلی که در فوق گذشت و شهادت نوشته های تاریخ داری که از او باقی است بکلی مردود است .951 نیز نباید صحیح باشد زیرا که سام میرزا در تحفه ٔ سامی که در957 تألیف شده در باب میرعلی چنین می نویسد که : «میگویند که در این وقت باصره اش ضعفی پیدا کرده ...» ومفهوم این معنی ظاهراً آن است که در 957 میرعلی هنوز حیات داشته فقط باصره اش ضعفی پیدا کرده بوده است . بنابراین میرعلی بایستی در 957 یا 966 وفات کرده باشد و 966 اگرچه قدری دور مینماید ولی محال نیست .
چنانکه در حاشیه ٔ چهار همین صفحه یادآور شده ایم کلیه ٔ منابعی که از میرعلی هروی ذکری کرده اند در نقل آن قطعه ٔ معروف او این بیت را اضافه دارند:
این بلا بر سرم از حسن خط آمد امروز
وه که خط سلسله ٔ پای من مجنون شد
چنانکه در عکس خط میرعلی مشاهده میشود این بیت نیست یا آن را دیگران افزوده اند و یا آنکه در قطعات دیگری که میرعلی مشق کرده آن را خودافزوده است . به هرحال باید دانست که «ریو» مؤلف فاضل فهرست نسخ فارسی در موزه ٔ بریتانیا در تقریر احوال میرعلی از مشاهده ٔ مصراع دوم این بیت گرفتار سهو عجیبی شده به این معنی که از ملاحظه ٔ: «وه که خط سلسله ٔ پای من مجنون شد» چنین استنباط کرده است که تخلص میرعلی در شعر «مجنون » بوده و بر اثر همین استنباط خطا میرعلی هروی را همان میرعلی مجنون هروی معروف به مجنون چپ نویس پسر کمال الدین رفیقی یکی دانسته و تعجب میکندکه چرا خواندمیر در حبیب السیر مولانا مجنون پسر کمال الدین رفیقی را در جزء شعرا و خطاطان عهد سلطان حسین بایقرا آورده و میرعلی کاتب را که بعقیده ٔ او همان مجنون هروی است علیحده در عداد نستعلیق نویسان عهد شاه اسماعیل ذکر کرده و این دو تن را یکی نشمرده است . البته حق با مؤلف حبیب السیر است چه میرعلی مجنون هروی چپ نویس که در 951 هَ . ق . وفات کرده اگرچه به امیر علی هروی استاد نستعلیق همشهری و هم اسم و معاصر و مانند او نستعلیق نویس و شاعر است لیکن بکلی شخصی است غیراو و گذشته از خواندمیر دیگران همانند امیرعلیشیر در مجالس النفایس و سام میرزا در تحفه ٔ سامی و لاهیجی در تذکرةالخطاطین همه شرح حالی جداگانه از او نوشته اند. سام میرزا در حق او مینویسد:
«از خوش طبعان هرات است و در خط چپ بی بدل بود و خط دیگر اختراع کرده بود و آن را توأمان نام نهاده بود وصورت آن خطچنان بود که در دو صورت خط در او خوانا بود؛
توأمان مخترع مجنون شد
کز قلم چهره گشائیها کرد
تا شدم مخترع و صورتکش
خطکم صورتکی پید ا کرد
رساله ٔ نظمی باسم من در بحر لیلی و مجنون بسته بود و در قاعده ٔ خطی او تعریف چگونگی قلم و سیاهی و رنگ کردن کاغذ و مایتفق بهادررنگ کردن کاغذ، از آنها بیتی بخاطر بود نوشته شد:
رنگی که صفای خط در آنست
از آب حنا و زعفرانست .
این دو مطلع از اوست ؛
«بیوفا بودی از اول من ترا نشناختم
حیف از این عمری که در پای تو ضایع ساختم .
ایضاً؛
فیروزه ٔ سپهردر انگشترین تست
روی زمین تمام بزیرنگین تست .
لاهیجی در تذکرةالخطاطین پس ازذکر کمال الدین محمود رفیقی هروی که مردی خوشنویس و لطیف طبع و شاعر بود گوید که : «مجنون چپ نویس پسر رفیقی میباشد از جمله ٔ نویسندگان مقرر دارالسلطنه ٔ هرات بوده و نستعلیق را با مزه و پخته مینوشت . خطی از خود اختراع کرده بود که از کلمات او صورت انسانی یا حیوانی بهم میرسید از جمله این مصراع را که : «نرخ شکر و قند شکست از شکرستان » از دو طرف نوشته بود به صورت سر چهارآدمی که بر زیر هم بوده باشد و در نهایت امتیاز صورت و خط بود و در شعر مجنون تخلص مینمود، کتاب ناز و نیاز از اوست ، لیلی و مجنونی هم به اسم سام میرزای صفوی موشح ساخته و گفته و در مدح شاه طهماسب بزرگ قصاید بسیار و رساله ای در تعلیم آداب خط بتفصیل دارد»
اینک شرحی که خواندمیر از او در حبیب السیر نوشته : «مجنون چپ نویس هروی ولد مولانا کمال الدین محمود رفیقی است که بحسن خط و لطف طبع اتصاف داشت و مولانا مجنون بغایت درویش وش و فانی مشرب است و اشعارش سلیس و هموار اتفاق میافتد» سپس همان دو شعری را که از تحفه ٔ سامی نقل کردیم به نام او می آورد.
امیر علیشیر او را مشهدی میخواند و میگوید که : «خوش طبع بود و از حسن خط حسن حظ داشت و خط باژگونه را نیکو مینوشت چنانکه همه کس از آن تعجب مینمود و این مطلع از اوست :
بوعظ میروم و زار زار میگریم
بدین بهانه ز هجران یار میگریم .»
مجنون چپ نویس هروی چنانکه نقل کردیم در فن تعلیم خط کتبی داشته از جمله منظومه ایسیت بنام «رسم الخط» که شعر ابتدای آن اینست :
بیا ای خامه انشای رقم کن
بنام کاتب لوح و قلم کن
و تاریخ آن اینست :
چو از رسم خطش تاریخ دادم
از آنش نام رسم الخط نهادم .
که با 909 برابر میشود و آن را مجنون بنام «سلطان مظفّر» که «گلی از گلبن چنگیزخانی » بود و ظاهراً غرضش یکی از شاهزادگان ازبکیه ٔ ماوراءالنهر است منظوم ساخته . دیگر رساله ٔ «خط و سواد» و رساله ای دیگر بنام «وضع نسخ و تعلیق » و انتساب این رساله ٔ سوم به او مسلم نیست . وفات مجنون هروی بسال 951 واقع شده و کسانی که 951 را سال فوت میرعلی هروی معروف دانسته اند ظاهراً به همین علت خلط نام و نشان او با مجنون هروی بوده است .
به شرحی که سابقاً اشاره کردیم عبیدخان ازبک در موقعی که به سال 935 میرعلی هروی و جمعی دیگر از هنرمندان و فضلای هرات را به قهر به بخارا فرستاد از جمله خواجه اسحاق شهابی سیاوشانی کلانتر هرات را نیز با زن و فرزند به آن شهر روانه نمود. خواجه اسحاق پسری داشت محمودنام . پدر او را در بخارا بتعلیم خط نزد میرعلی واداشت ومحمود سیاوشانی بزودی چنان در تحریر نستعلیق مخصوصاً در تقلید خط و نقل خطوط اساتید و شبیه سازی مهارت یافت که کمتر کسی میتوانست خطوط او را از خطوط استادان فن تمیز دهد «و در خدمت میرخط را بجائی رسانید که بعضی خط او را ترجیح میدادند و میر میفرموده شاگردی پیدا کرده ام که از من بهتر مینویسد وقتی میرعلی از او رنجید و این قطعه را در حق او گفت :
خواجه محمود اگر چه یک چندی
بود شاگرد این حقیر فقیر
یاد دادم به او ز قلت عقل
هرچه دانستم از قلیل و کثیر
بهر تعلیم او دلم خون شد
تا خطش یافت صورت تحریر
در حق او نرفت تقصیری
لیکن او هم نمیکند تقصیر
هرچه خود مینویسد از بد و نیک
جمله را میکند بنام حقیر .
«گویند خواجه محموداین قطعه را شنید و گفت مولانا نیک و بد را غلط گفته من آنچه بد می نویسم بنام او می کنم ، اگر چه واقعی باشد.
هرچند صورت مطایبه و ظرافتی دارد اما نهایت مرتبه بی ادبیست ».
اگرچه میرعلی هروی شاگردان متعدد داشته ولی مشهورترین تعلیم یافتگان او یکی همین خواجه محمود شهابی است دیگری میر سید احمد مشهدی معروف باحمد شمع ریز.
صاحب عالم آرای عباسی در باب این دو شاگرد میرعلی چنین مینویسد: «و سر آمد خوشنویسان عصر باعتقاد اهل هرات و جمهور مردم خراسان و عراق مولانا محمودبن اسحاق سیاوشانی است و ثانی احمد شمعریز که هر دو شاگردان بیواسطه ٔ مولانا میرعلی اند.
در آن عصر کسی نستعلیق را به نزاکت واندام مولانا محمود ننوشت و اهل هرات خطّ میرسید احمد را بهتر میدانند و اعتقادشان آن است که جناب مولانااو را رخصت داده بود که قطعه ای بنام مولانا بنویسد اما اهل مشهد این معنی را مسلم نمیدارند... و میرسید احمد را بهتر از او میشمارند الحق جناب میر از خوشنویسان بی بدل و قطعه نویس بی قرینه بود و در عراق بلکه تمامی آفاق شهرت تمام داشت و اصحاب خط را اعتقاد تمام در او، قطعه ٔ او را به اطراف و اکناف عالم خصوصاً هند و ماوراءالنهر و روم میبرند. و جمعی کثیر شاگردی او کرده از او فیض یافتند اما در آخر تغییر روش داده تصرفات نمود که پسندیده ٔ طبع ارباب تمیز نبود» از این دو شاگرد میرعلی هروی صاحب تذکرةالخطاطین خواجه محمودبن اسحاق شهابی سیاوشانی را چنین معرفی مینماید: «خواجه بعد از چند مدت که در آنجا (یعنی بخارا) بسر برد دلگیر شده به ام ّالبلاد بلخ آمد و در آنجا ساکن گردید و جمعیت زیاد بهم رسانید احتیاج به کتابت و قطعه نویسی نداشت لکن با سلاطین مصاحب بود و ساز ارغنون را نیکو مینواخت و بیشتراز لهو و لعب میلافید، هر کس به دیدن او میرفت قطعه ای از خط خود به او تکلیف میکرد این بیت از اوست که در قطعه ها بسیار نوشته :
بود این مشق محمود شهابی
که مثلش در جهان هرگز نیابی .
وفات این خواجه محمود در هرات اتفاق افتاد ولی سال فوتش به دست نیست . اما میراحمد حسینی مشهدی که پدرش در خدمت آستانه ٔرضویه بخدمت شمع ریزی اشتغال داشته و به همین جهت هم باحمد شمع ریز مشهور شد سرآمد شاگردان میرعلی هروی است و او پس از آنکه عبیداﷲخان میرعلی را به بخارا برد با لباس مبدل و پای پیاده از هرات خود را به پایتخت ازبکان رساند تا در خدمت میرعلی تکمیل خط کند و به همین قصد مدتی در کتابخانه ٔ عبیداﷲ خان پیش استادبسر برد تا آنکه خود استاد شد و بخدمت شاه طهماسب اول پیوست و مال و منال بسیار یافت و چون این شاه بعللی نسبت به او بی لطف شد خدمت والی مازندران را اختیار نمود و پس از فوت شاه طهماسب در قزوین خدمت شاه اسماعیل ثانی را درک نمود سپس به مازندران برگشت و در آنجا بسال 986 فوت کرد. میر معز کاشی که خود نیز از خوشنویسان مشهور است در مادّه ٔ تاریخ فوت میرسید احمدمشهدی و مولانا محمد حسین تبریزی که او نیز از استادان مسلم نستعلیق بوده و با امیراحمد در یک سال فوت کرده گوید:
مزید خطه ٔ خطّ سید احمد مشهد
که دست قدرتش از روی خط گشودنقاب
وحید دهر محمدحسین تبریزی
که از سحاب قلم میفشاند درّ خوشاب
ز رشحه ٔ قلم مشکبار این هر دو
چو شد صحائف آفاق جمله زینت یاب
ز حاکمی که بود عامل دفاتر عمر
رسید حکم نویسنده ٔ اجل بشتاب
قلم کشید بر اوراق عمر این هر دو
برات زندگی هر دو را نمود خراب
معزّی از پی تاریخ شد بفکر شبی
در این خیال چو خوابش ربود دید بخواب
که این دو کاتب قدرت نویس را تاریخ
نوشت کاتب تقدیر: «قبلةالکتاب 986» میرعلی هروی مثل هر هنرمند دیگری که طرف اقبال و توجه عمومی گردد محسود جمعی از همکاران کم ظرف کم مایه ٔ زمان خویش نیز قرار گرفته و ایشان به تعریض و آزار او بعضی شعرها ساخته و نسبت به او زبان درازیهائی کرده اند از آن جمله قاسم بن شادیشاه از خوشنویسان خراسان (متوفی سال 905) است که در باب میرعلی هروی این قطعه را سروده :
گر آن کاتب که دارد دعوی خط
هوای خودپسندی برده هوشش
از آن رو خط او اصلی ندارد
که تعلیم کسی نشنیده گوشش .
میرعلی در جواب او این قطعه را میگوید و اشاره میکند به این که قاسم شادیشاه جز نقل خط دیگران هنری ندارد:
پسر ناقبول شادیشاه
چون پدر ناقبول و منکوب است
خط بی نقل او نباشد خوب
اگر آن نقل میکند خوبست .
میرعلی هروی علاوه بر استادی در خط نستعلیق چنانکه مترجمین احوال او نوشته اند در تصوف و انشا و فن ّ معمی نیزمهارتی داشته و تذکره نویسان از او قطعاتی بالنسبه لطیف و معمیاتی نقل کرده اند از جمله ٔ اشعار او این چند قطعه مشهور است :
چهل سال عمرم بخط شد تلف
سر زلف خط نامد آسان به کف
ز مشقش دمی هر که فارغ نشست
چو رنگ حنارفت خطش ز دست .

#


اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
چرا ز دیده ٔ من خاست دمبدم طوفان
اگر نه چشم من ابر است و چهره ٔ تو چو گل
چرا ز گریه ٔ من آن همی شود خندان
اگر نه یزدان درمان و درد از تو سرشت
چرا دو چشم تو درد آمده ست و هم درمان
اگر نه هست نشان از دهان تو سخنت
چرا به بی سخنی باشدت نهفته دهان
اگر نه غالیه دان آمد آن دهان چو قند
چرا ز غالیه دارد بگرد خویش نشان
اگر نه هست اثر برمیان تو کمرت
چرا چو بی کمری نایدت پدید میان
اگر نباشد ایمان نهفته اندر کفر
چرا نهفته رخ تو بکفر در ایمان

#


ای که در وادی خط صرف کنی نقد حیات
بشنو این نکته و چون من بنشین فارغ بال
پنج چیز است که تا جمع نگردد با هم
هست خطاط شدن نزد خرد امر محال
دقت طبع و وقوفی ز خط و قوّت دست
طاقت محنت و اسباب کتابت بکمال
گر از این پنج یکی راست قصوری حاصل
ندهد فایده گر سعی نمائی صد سال .
وفات میرعلی در بخارا اتفاق افتاده و مقبره ٔ او در فتح آباد بخارا جنب مزار سیف الدین باخرزی قرار داشته است .
این قطعه نیز بخط میرعلی هروی در مرقع گلشن هست و ظاهراً از خود اوست :
هنوز آنچنان هستم از لطف حق
که باطل نگردانم الحق ورق
چو پیشینیان گر مسلم نیم
ز اشباه و اقران ولی کم نیم
در این عصر جز دشمن بی خرد
نمانده ست بر خطم انگشت رد
چو حرفم برآید درست از قلم
مرا از همه حرف گیران چه غم .

«کتبه میرعلی الکاتب ».


میرعلی در آداب مشق و تعلیم خط نوشته هائی داشته از آن جمله است رساله ٔ «مداد الخطوط» که در جلد دوم تذکرة الخطاطین میرزای سنگلاخ بطبع رسیده است . (مجله ٔ یادگار سال اول شماره ٔ 3 صص 17 - 31). نیز رجوع شود به ص 3 و 4 از فهرست نمایشگاه خطوط خوش نستعلیق کتابخانه ٔ ملی .
ترجمه مقاله