ترجمه مقاله

کاتب

لغت‌نامه دهخدا

کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولانا یوسف شاه . کاتب تخلص میکرده زیرا که به صنعت کتابت شهرت داشته و از جمله ٔ ظرفای شهر هری بود. در میان ایشان به ظرافت ممتاز مینمود و این مطلع نیکو ازوست :

مطلع


ای جدا گشته که دوری ز بر همنفسان
ما در این شهر بدین روز،تو در شهر کسان !

(ترجمه ٔ مجالس النفایس ص 210).


ترجمه مقاله