ترجمه مقاله

کات

لغت‌نامه دهخدا

کات . (اِخ ) نام شهری در خوارزم در شرقی جیحون مقابل گرگانج . یاقوت در معجم البلدان در ذیل کاث [ = کات ] گوید: معنی الکاث بلغة اهل خوارزم الحائط فی الصحراء من غیران یحیط به شی ٔ و هی بلدة کبیرة من نواحی خوارزم الا انها من شرقی جیحون جمیع نواحی خوارزم و انما هی من ناحیة جیحون الغربیة وبین کاث و گرگانج مدینة خوارزم عشرون فرسخاً. (معجم البلدان و برهان قاطع چ معین ). نام شهری است از ولایت خراسان و بعضی گویند از ماوراءالنهر. (برهان ). مؤلف مرآت البلدان آرد: خوارزم را اقلیم پنجم گرفته اند و در عهد سلاطین خوارزمیه خاصه سلطان محمد خوارزمشاه که ایران و توران در حکم او درآمده بود آن ملک در نهایت آبادانی و معموریت بود و در زمان مغول خراب شد. بعد باز به تدریج رو به آبادانی نهاد و اکنون آباد است . قرای خوب و قلاع مرغوب دارد و پنج قلعه حاکم نشین ،خیوق و هزار اسب و اور کنج و کات و خانکاه از بلاد قدیمه ٔ آن مملکت بوده است . (مرآت البلدان ج 2 ص 54) : خدم ابوعلی در ربقه ٔ متابعت ایلمنکو منتظم بودند پیش خوارزمشاه فرستاد تا چون طوق پیرامن شهر کات که نشیمن خوارزم شاه بود درآمدند، و از هر جانبی فوجی کمین بگشادند و اذناب و رجاله و اتباع خوارزمشاه را به تیغ انتقام فرا بگرفتند و بعضی را بکشتند و دیگران را آواره گردانیدند و خوارزمشاه را به دست آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی طبع تهران ص 161 با مقابله ٔ با نسخه ٔ خطی مؤلف ). فرغانه ولایتی است از اقلیم پنجم ، نوشیروان عادل ساخت و در آن دیار از هر خانه مردی را آنجا برد آن را «هرخانه » خواند و بکثرت استعمال فرغانه شد دارالملکش اکنون اندگان است ... اما در زمان ماقبل کات و کاسان و اخسیکث بوده است . (نزهةالقلوب المقالة الثالثه ص 246). شهر کات را نیز جرجانیه خوانده اند. (نزهةالقلوب المقالة الثالثه ص 258).
و حقیقت حال آن جماعت چنان بود که ایشان از ولایت کات مال عظیم به نزدیک این امیر (امیربیان ) میبردند. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ص 207).آن سوار گفت آن جماعت که از کات آمدند خبر شما را به پدر شیخ شما رسانیدند. (انیس الطالبین ص 209). پیغام داد که کات و خیوق تعلق با لوس جغتای دارد باید که آن را بدیوان سیورغتمش خان بازگذاری تا طریق موافقت بین الجانبین مسلوک باشد. (حبیب السیر ج 3 چ خیام ص 421). پسرش سلطان محمود به موافقت ابواسحاق ولد خضر یسوری به خوارزم شتافتند و یوسف صوفی را آن مقدار وسوسه کردند که رقم بطلان بر صحیفه ٔ عهد و پیمان حضرت صاحبقران کشیده تاخت به ولایت کات برد. (حبیب السیر ایضاً ج 3 ص 423).
آخر ای خاک خراسان داد یزدانت نجات
از بلای غیرت (غبرت ؟) خاک ره گرگانج و کات .

انوری .


ای فتنه ٔ خوارزم که در اصل ز کاتی
بخشا به فقیران خود از وصل ز کاتی .

رضاقلی هدایت .


و در خوارزم و در کات و اکابر، از آن [ از توت ] دوشاب خاص الخاص گیرند. (فلاحت نامه ).
ترجمه مقاله