ترجمه مقاله

کادوسیان

لغت‌نامه دهخدا

کادوسیان . (اِخ ) ج ِ کادوسی . رجوع به کادوس و کادوسی شود. در تاریخ ایران باستان آمده است : کادوسیان مردمی بودند که در گیلانات سکنی داشتند. بعضی تصور میکنند که اینها نیاکان طالشی های کنونی بوده اند و کادوس مصحف یا یونانی شده ٔ تالوش است که در قرون بعد تالش یا طالش شده ، مدرکی عجالةً برای تأیید این حدس نداریم .
کادوسیان را، چنانکه بالاتر گذشت ، بعض محققین از بومی های ایران ، قبل از آمدن آریانهابه این سرزمین میدانند و این ها در گیلان و قسمت شمال شرقی آذربایجان سکنی داشتند. این مردم در زمان اردشیر مانند بسیاری از ایالات دیگر ایران شوریدند و شاه ،چنانکه پلوتارک گوید (اردشیر، بند 28 - 29)، در رأس قشونی ، که مرکب از سیصد هزار پیاده و ده هزار سواربود، برای فرونشاندن این شورش حرکت کرد. (384 ق . م .) مورخ مذکور ولایت کادوسیان را چنین توصیف کرده : این مملکتی است کوهستانی و صعب العبور و همیشه ابر آسمان آن را فروگرفته . این سرزمین نه غله می رویاند و نه درخت میوه . قوت سکنه ٔ جنگی آن غالباً گلابی و سیب جنگلی (وحشی ) است . بنابراین وقتی اردشیر وارد این مملکت شد، دوچار قحطی و مخاطرات شدید گردید. قوتی در اینجابه دست نمیآمد و آذوقه را از جاهای دیگر هم نمیشد تحصیل کرد، قشون شاه در ابتدا مالهای بنه را میخورد، ولی این حیوانات هم بعد بقدری کمیاب شدند، که قیمت یک الاغ بشصت درهم رسید (باید مقصود پلوتارک درهم یونانی یا آتیکی باشد و قیمت آن را بپول امروز 93 سانتیم فرنگ طلا معین کرده اند، که تقریباً چهار ریال و نیم بپول حالیه میشود، در این صورت قیمت الاغ با اینکه باعث حیرت مورخ مذکور گردید تقریباً 276 ریال میشد. ازاینجا میتوان استنباط کرد، که نرخهای آن زمان چه بوده . بعد مورخ مذکور گوید: حتی میز شاه هم دوچار مضیقه گردید و عده ٔ اسبها نیز خیلی کم شد، زیرا سائر اسبها بمصرف قوت سپاهیان رسیده بود. در این احوال سخت ، تیری باذ، یعنی مردی که شجاعتش او را کراراً بمقامی بلند رسانیده و سبک مغزی به کرات فرود آورده بودش و دراین وقت مورد توجه و اعتماد نبود، شاه و قشون او رانجات داد (برای فهم این عبارت پلوتارک ، که «تیری باذدر این وقت مورد توجه نبود» باید در نظر داشت ، که او در این وقت بواسطه افتراهای اُرُن تاس متهم بود و هنوز او را محاکمه و تبرئه نکرده بودند). کادوسیان دو پادشاه داشتند، که جدا از همدیگر اردو میزدند تیری باذ نقشه ای پیش خود کشید و، پس از آنکه آن را به اردشیر عرضه داشت ، خودش مخفیانه نزدِ یکی از دو پادشاه مزبور رفت و پسرش را نزد دیگری فرستاد. هر کدام بپادشاهی ، که نزد او رفته بودند، گفتند: «پادشاه دیگر کسانی نزد شاه فرستاده و داخل مذاکره شده ، و اگر میخواهید فریب نخورید، پیش دستی کنید، که قبل از دیگری با شاه داخل مذاکره شده باشید. من هم با تمام قوا بشما کمک خواهم کرد». پادشاهان مزبور حرف تیری باذ و پسر او را باور کردند و یکی با تیری باذ و دیگری با پسر او، که صاحب منصب بود، رسولی نزد اردشیر روانه داشتند.از طرف دیگر اردشیر، چون دید غیبت تیری باذ بطول انجامید و برنگشت ، از او ظنین گردید و در اندوه شد، که چرا به او اعتماد کرده ، حسودان و بدخواهان او هم موقع را مغتنم دانسته از هیچ گونه بدگوئی و افتراء نسبت به او فروگذار نکردند، ولی بالاخره تیری باذ و پسرش با رسولان پادشاهان کادوسی آمدند و به شرائطی صلح منعقد شد. طالع تیری باذ پس از آن درخشان گردید و شاه او را در مراجعت با خود به پای تخت برد. بعد پلوتارک راجع به این سفر جنگی گوید: اردشیر در این موقع نشان داد، که تن پروری و جبن ، چنانکه عادتاً تصور میکند نتیجه ٔ تجملات و عشرت نیست ، بلکه این معایب زاده ٔ طبیعت پست و فاسد است : نه طلا مانع شد از اینکه اردشیر مانندآخرین سرباز کار کرده مشقات را تحمل کند، نه لباس ارغوانی و نه جواهراتی که شاه غرق بود و قیمت آن به دوازده هزار تالان میرسید، در حالی که بار ترکش و سپر را میکشید از اسب پیش از همه بزیر می آمد و راههای کوهستانی سخت را پیاده طی میکرد. وقتی که سربازها قوت و حرارت او را مشاهده میکردند چنان چست و چالاک میشدند، که گوئی میخواستند بپرند، زیرا روزی بیش از دویست استاد (شش فرسنگ و نیم ) راه میرفتند. چون او به یکی از قصور سلطنتی در آمد، که پارک بسیار مزینی داشت و در دشتی واقع بود، که یک درخت هم در آنجا پیدا نمیشد، برای اینکه سربازان خود را از سرما حفظ کند به آنها اجازه داد، درختان باغش را بیفکنند و حتی از انداختن سرو و کاج دریغ نکنند. بعد چون دید که سربازان او در انداختن درختهای بلند و قشنگ تردید دارند درختان را خوب و بد میکند تبر را برداشته بزرگتر و زیباترین درخت را به دست خود انداخت . پس از آن سربازان تمام درختانی را که مورد احتیاجشان بود، انداختند آتشهائی روشن کردند و یک شب راراحت گذرانیدند. اردشیر، پس از دادن تلفات زیاد از حیث سربازان خوب و تقریباً تمام اسبهایش ، به پای تخت خود برگشت . بعد به تصور اینکه عدم بهره مندیش در این سفر جنگی او را در نظر درباریان پست کرده ، نسبت به آنهائی که در درجه ٔ اولی بودند، ظنین شد و در نتیجه چند نفر را قربانی خشم و عده ای را فدای جبن خود کرد، زیرا این شهوت از تمام شهوات در مستبدین بیشتر است . شجاعت ، بعکس ، مرد را ملایم و خوش خلق کرده از سوء ظن دور میدارد. این است ، که می بینیم از حیوانات آنهائی که ترسو هستند، مشکل تر و دیرتر از همه رام و اهلی میشوند و حال آنکه جانوران دلیر که بقوای خود مطمئن اند،از نوازش انسان باکی ندارند» (اردشیر، بند 30). (تاریخ ایران باستان چ 1 صص 1128 - 1131).
ترجمه مقاله