ترجمه مقاله

کارانس

لغت‌نامه دهخدا

کارانس . [ ن ُ ] (اِخ ) در زمان داریوش در کرسی هر ایالت ساخلوی برای حفظ امنیت ایالت مقرر بود. رئیس آن را نمیدانیم به زبان پارسی قدیم چه میگفتند ولی بعض نویسندگان رئیس قشون محلی را کارانس مینامیدند و باید صحیح باشد زیرا «کار» در پارسی قدیم بمعنی لشکر و مردم استعمال شده . (ایران باستان ،چ 1 ج 2 ص 1467).
ترجمه مقاله