ترجمه مقاله

کاربان

لغت‌نامه دهخدا

کاربان . (اِخ ) پارسی قیروان است و آن شهری است به مغرب اما در اشعار بمعنی اطراف معموره است و این لفظ در عربی بفتح قاف و ضم راء است معرب کاروان به اماله و نام شهر مغرب نیز بدین مناسبت است که اوایل در آن موضع کاروان فرود می آمده به مرور ایام شهر شده و در اشعار به تاریکی نسبت دهند:
چون شمع روز روشن زایوان آسمان
ناگه در اوفتاد بدریای قیروان .

انوری (ازآنندراج و انجمن آرا).


القیروان ، اصله بالفارسیة «کاروان » مغرب . قال امروءالقیس :
و غارة ذات قیروان
کان اسرا بها الرّعال .
و «القیروان »: معظم الجیش ، و القافلة. (المعرب جوالیقی ص 254). یاقوت در معجم البلدان آرد: «قال الازهری القیروان معرب ، و هو بالفارسیة کاروان و قد تکلمت به العرب قدیماً...» رجوع به کاروان و قیروان شود.
ترجمه مقاله