ترجمه مقاله

کاردار

لغت‌نامه دهخدا

کاردار. (اِخ ) یکی از پسران سه گانه ٔ وزرگ فرماندار مهر نرسه که مانند پسران دیگر برای او در اردشیر خوره قریه ای با آتشگاه بنا نمود و کاردار در زمان حیات پدر خویش بمقام ارتشتاران سالار یا سپهسالار بزرگ رسید. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان کریستنسن چ 2، ص 152، 302، 303).
ترجمه مقاله