ترجمه مقاله

کاروانکش

لغت‌نامه دهخدا

کاروانکش . [ کارْ / رِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) سرهنگ کاروانیان و کاروان سالار. (ناظم الاطباء) :
ز عطاری نافه ٔ یاسمن
صبا کاروانکش بملک ختن .

ظهوری (از آنندراج ذیل لغت کاروان و کاریان ).


ترجمه مقاله