ترجمه مقاله

کارکیا

لغت‌نامه دهخدا

کارکیا. (ص مرکب ، اِ مرکب ) پادشاه را گویند. (جهانگیری ). در گیلان حاکم و بزرگ را مینامیده اند و کیا نیز همین معنی را دارد و طایفه ای از حکام کیانیه سیادت داشته اند. (انجمن آرا). مقلوب الاضافت است یعنی کیای کار بمعنی خداوند کارها که کارها بدو متعلق باشند و آن عبارت است از پادشاه و در برهان بکاف دوم فارسی بمعنی وزیر نوشته و بعضی اهل لغت بمعنی کارفرما و کاردار نیز نوشته اند. (غیاث ) (آنندراج ) :
ای معدن نور و صفاای شمس تبریزی بیا
کاین روح بی کار کیا بی تابش تو خامداست .

مولوی (ازآنندراج ).


|| یک عنصر از عناصر اربعه .
ترجمه مقاله