ترجمه مقاله

کاشکی

لغت‌نامه دهخدا

کاشکی . (ق ) ای کاش . چه خوب بود که . کاج . لیت . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). کلمه ٔ تمنی است که آرزو باشد و بمعنی تأسف و افسوس و حسرت هم آمده است . (برهان ). کلمه ٔ تمنا در اصل کاش که بود، هاء مختفی که در آخر کاف بیانی بود بسبب کسر کاف بیاء تحتانی بدل کرده کاشکی مینویسند . (جواهر الحروف ) (غیاث ) :
کاشکی سیدی من آن بتمی
تا چو تب خاله گرد آن لبمی .

خفاف .


مرا کاشکی این خرد نیستی
گر آگاهی روز بد نیستی .

فردوسی .


که ای کاشکی ایزد دادگر
ندادی مرا این خرد وین هنر.

فردوسی .


کاشکی خسرو غزنین سوی غزنین رودی
که ره غزنین خرّم شد و غزنین خرّم .

فرخی .


پس از وفات تو از کاشکی چه خیزدمان
چو در حیات تو سودی نبودمان ز مگر.

مسعودسعد.


کاشکی امروز سه قدح دیگر از آن [ از شراب ] بیافتمی . (نوروزنامه ). و کاشکی بر دل بیرحم تو اعتمادی دارمی . (سندبادنامه ص 75). کاشکی هرگز ترا ندیدمی و از تو کلیچه نخریدمی . (سندبادنامه ص 209).
چند بازی بر بساط آرزو نرد امید
چند کاری در زمین کاشکی تخم اگر.

معزی .


کاشکی چاره ای در آن بودی
که زما چشم بدنهان بودی .

نظامی .


مرا خود کاشکی مادر نزادی
وگر زادی بخورد سگ ندادی .

نظامی .


مرا کاشکی بودی آن دسترس
که نگذارمی حاجت کس بکس .

نظامی .


باز میجویددلم ناکشته تخم
کاشکی یک تخم هرگز کشته ای .

عطار.


کاشکی گرد رخت سرمه ٔ چشمم بودی
که ندانم که دمی گرد وصالت بینم .

عطار


کاشکی صد چشم ازین بیخواب تر بودی مرا
تا تأمل کردمی در منظر زیبای تو.

سعدی (خواتیم ).


ای کاشکی میان منستی و دلبرم
پیوندی این چنین که میان من و غم است .

سعدی (طیبات ).


کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی .

سعدی (طیبات ).


آن کاو (کو) ترا به سنگدلی کرد رهنمون
ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی .

حافظ.


ز تو هر لحظه ام از نو غمی زاد
مرا ای کاشکی مادر نمیزاد.

جامی .


ترجمه مقاله