ترجمه مقاله

کاظمای تبریزی

لغت‌نامه دهخدا

کاظمای تبریزی . [ ظِ ی ِ ت َ ] (اِخ ) اصلش تبریزی است امّا در کاشان نشو و نما یافته . مرد درویش خلیق مهربانی است در کمال خاموشی و آرامی . شعر بسیاری گفته اما چند بیت مدتهاست بر زبانهاست قبل ازین به اصفهان آمده چند نوبت به صحبت او فایز شدیم . در کاشان معلّمی میکند و در ایام عاشورا روضةالشهداء میخواند چنانچه شور عظیمی میشود. شعرش اینست :
از بدی نتوان رهائی داد ظلم اندیش را
بسته با چندین گره بر خویش عقرب نیش را.

#


این دیر کهن را که بنابر سر آبست
هرچند که تعمیر کنی باز خرابست
دامان وصال تو بکف خواهد آمد
آخر همه گر روز حسابست حسابست .

#


دلا بزرگی کوچک دلان بجای خود است
اگر بزرگ بود آسمان برای خود است .

#


گریه ٔ اطفال مهد از انفعال مادر است
کز کف پستان مادر شیر میباید گرفت .

#


ما را شکستگی بنهایت رسیده است
چندان شکسته ایم که نتوان دگر شکست .

#


از ره تقدیر تا جا در جهانم داده اند
کرده زنجیر و بدست آسمانم داده اند.

#


باکم ز ننگ نیست که مستم گرفته اند
داغم ازین که شیشه ز دستم گرفته اند.

#


این مرغ دل که در قفس سینه ٔ من است
آخر مرا بخانه ٔ صیاد میبرد.

#


در سایه ٔ هر پر زدنی بال هماییست
هرچند بجایی نرسی در طیران باش .

#


اگر ز دست تمنای خود عنان گیری
عنان ز تندرویهای آسمان گیری .
ترا چو مور درین عرصه خاک باید خورد
بقدر حوصله گر لقمه در دهان گیری .

(تذکره ٔ نصرآبادی چ وحید دستگردی ص 371).


ترجمه مقاله