ترجمه مقاله

کاظم رشتی

لغت‌نامه دهخدا

کاظم رشتی . [ ظِ م ِ رَ ] (اِخ ) (سید...) ابن قاسم حسینی گیلانی رشتی حائری از علمای اواسط قرن سیزدهم هجرت و از اکابر تلامذه ٔ شیخ احمد احسائی و بعد از وفات استاد مذکور خود نایب مناب او و در تمامی امور دینیه و مرجع و پیشوای سلسله ٔ شیخیه بوده و تألیفات بسیار دارد: 1- اثبات وجودالجن . 2- اسرارالحج . 3- اسرارالشهادة. 4- اسرارالعباده . 5-الاسم الاعظم و تحقیق مایتعلق به . 6- اصول الدین . 7- البهبهانیة. 8- تهذیب النفس و اخلاص العمل . 9- ترجمه ٔ کتاب حیات النفس استاد مذکور خود. 10- جوابات الاسئلة التوحیدیه . 11- جوابات الاسئلة الدهلویة. 12- جوابات الاسئلة الشفیعیة. 13- الحجةالبالغه فی ردالیهود والنصاری و سائرالملل الباطلیة. 14- دلیل المتحیرین و ارشاد المسترشدین . 15- شرح خطبه ٔ طتنجیة یا طنجیه و این خطبه در نهج البلاغه نیست . 16- شرح دعاءالسمات . 17- شرح قصیده ٔ لامیه ٔ عبدالباقی عمری در مدح حضرت موسی بن جعفر(ع ). 18- علم الاخلاق و السلوک . 19- اللوامعالحسینیه . 20- المحجةالدامغة. 21- مقامات العارفین و غیر اینها که در حدود صدو پنجاه کتاب و رسائل متفرقه بدو منسوب میباشد و اغلب آنها چاپ شده است و در احسن الودیعه گوید که سید رشتی دارای مؤلفات بسیاری است که احدی چیزی از آنها نفهمیده است گویا که با زبان هندی حرف میزند خصوصاً شرح خطبه و شرح قصیده ٔ او که مملو از لغزو معما بوده و خالی از عبارات فصیحه میباشد باری سید رشتی در سال 1259 هَ .ق . وفات یافته و جمله ٔ «غاب نور» ماده تاریخ اوست و سیدعلی محمد باب مقتول و حاج کریم خان کرمانی متوفی در 1288 هَ .ق . نیز از تلامذه وی بوده اند و یا آنکه حاج کریم خان به اظهار بعضی از اهل عصر از تلامذه ٔ خود شیخ احمد احسائی بوده و نزد سید رشتی تلمذ نکرده است . (از ریحانة الادب ج 2 ص 77).
و رجوع به روضات الجنات ص 26 و احسن الودیعه ج 2 ص 172 و مواضع متفرقه از الذریعه شود. آقای دکتر محمد معین در مقاله ٔ «هورقلیا» نویسد: سیدکاظم رشتی (متوفی 1259 قمری ) . به تبع احسائی در رساله ٔ ملامهدی گوید: «اعلم ان الروح قد اتت من مکان عال و فضاء وسیع فسیح الی هذاالبدن المحبس الضیق المکدرالمشوب بانواع البلایا والمحن والکثافات ... و قد یلحقها ملال و انضجار عن ذلک فتلتفت و تتوجه الی عالم المثل الشبحیه والصورالمقداریه ، عالم هورقلیا و جابرسا و جابلقا و تنطر الی احوال ذالک العالم ...و عالم الروح الذی تذهب الیه حال النوم و بعدالموت هو عالم انمثال و مقام هورقلیا...». (مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات شماره 3 سال اول فروردین ماه 1332 ص 88). سیدکاظم رشتی در رساله ٔ ملامهدی گوید: بدان که روح از مکانی عالی و فضایی وسیع و فسیح بدین بدن ... آمده ، چنانکه شاعر گوید :
هبطت الیک من المحل الارفع
ورقاء ذات تعزز و تمنع...
و روح در این بدن مشغول به تدبیر آن و تصرف در آن است بنحوهای مختلف معالجات از نضج اغذیه و طبخ آنها و گرفتن صافی و دفع کثیف و جریان آن در عروق و جز آن از علایق و عوایق بدنی ، و بدین سبب ملال و انضجاری بدو روی آرد، پس ملتفت و متوجه بعالم مثل شبحیه و صور مقداریه شود یعنی عالم هورقلیا و جابرسا و جابلقا و به احوال این عالم نظر افکند، وجه آن - که حرارت غریزی باشد- و باقی ماند در قلب به حال اجتماع و ساری در اقطار بدن ، بباطن ... و چون روح - پس از حصول ملال و انفجار از این بدن ... متوجه بعالم خویش گردد و در قلب به استراحت پردازد و نظر خویش از همه اقطار بدن بگسلد ووجه و شعاع آن که حرارت عزیزی باشد و آن رابطه ٔ حیات است - باقی ماند، پس اقطار بدن تاریک و سرد گردد وبپژمرد و از حرکت ادراک باز ایستد تا موانع بوسیله ٔتخفیف رطوبتها یا تحریک ، کم گردد و روح التفات یابد.پس اگر خدای بر شخص مرگ را، بدخول در آلات جسمانی و فساد آن - مقدر کرده باشد، روح به عالم خویش جذب گردد، و بخار بالطافت و صفوت خود بسوی او جذب شود، همچنین علقه ای که خون و حرارت غریزی باشد، سردی نام پذیرد و به تاریکی حقیقی گراید، و از این رو چون انسان بمیرد از این بخاری که در قلب است اثری نماند و اگر مرگ برو مقدر نشده باشد، بهنگام تحریک خون اصفر بخارات بوسیله ٔ مددهایی که بدو از صحت آلات و عضلات میرسد، جذب کند، و همچنین بخار روح قدیم را جذب نماید... پس مرگ ، وفات کبری است ، و آن رجوع اصلی روح و اعراض آن است از این بدن به ذات آن و نظر و وجه آن و خواب وفات صغری است و آن رجوع التفاتی روح و اعراض آن است بنظر وی و ابقاء وجه او و تعطیل آلات و عضلات و قوی و حرکات نفسانی و جسدانی ، و مراد از قول خدای «اﷲ یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک الّتی قضی علیهاالموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی » آن است . از آنچه گفتیم حقیقت خواب و علت و سبب آن آشکار گردید و تفصیل این موضوع بدرازا کشد و عالم روح که روان در حال خواب و پس از موت بدان گراید عالم مثال و مقام هورقلیاست ... (ایضاً همان مجله صص 93-94). و رجوع به رساله ٔ بهائیگری نوشته ٔسیداحمد کسروی چ 2 صص 19-22 شود.
ترجمه مقاله