کاغذ باد
لغتنامه دهخدا
کاغذ باد. [ غ َ / غ َ ذِ / ذْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی است معروف که به رشته بسته به هوا کشند. (غیاث ). اسباب بازی کودکان .بادبادک . بمعنی کاغذ اطفال . (آنندراج ) :
نوآموز حیا طفلی که در دام غمم دارد
رود گر عالمی بر باد کاغذ باد میداند.
کسی که عشق بود روز اول استادش
کتاب حرف هوائی است کاغذ بادش .
چنان شد هوا تر ز فیض سحاب
که شد کاغذ باد کشتی آب .
نوآموز حیا طفلی که در دام غمم دارد
رود گر عالمی بر باد کاغذ باد میداند.
عظیم نیشابوری .
کسی که عشق بود روز اول استادش
کتاب حرف هوائی است کاغذ بادش .
ملاطاهر غنی (از آنندراج ).
چنان شد هوا تر ز فیض سحاب
که شد کاغذ باد کشتی آب .
سعید اشرف (از آنندراج ).