ترجمه مقاله

کافورنهاد

لغت‌نامه دهخدا

کافورنهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) آنچه که در سفیدی مانند کافور باشد :
خط مشکینش بر آن عارض کافورنهاد
چون بدیدم جگرم خون شد و خون شد چو جگر.

سنایی .


ترجمه مقاله