ترجمه مقاله

کالنجار

لغت‌نامه دهخدا

کالنجار. [ ل َ ] (اِ مرکب ) کالیجار. کارزار. صاحب آنندراج گوید: در فرهنگ جهانگیری کالنجار را بمعنی کارزار نوشته و گفته است که لهجه ٔ گیلانی است و از این قرار ابوکالنجار یا اباکالنجار کنیتی است عربانه یعنی ابوالحرب و بوحرب نام در میان آنها در صفت امراء بوده . (از آنندراج ). رجوع به کارزار و کالیجار شود. || برنج زار که شلتوک زار نیز گویند. (از آنندراج ). || به عبارت و به اصطلاح اهل گیل و تبرستان بمعنی صاحب ملک و زمین و زراعت است . (آنندراج ).
ترجمه مقاله