ترجمه مقاله

کالوج

لغت‌نامه دهخدا

کالوج . (اِ) کبوتر را گویند و آن پرنده ای است معروف . (برهان ) (آنندراج ) (از فهرست مخزن الادویه ).حمام . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کبوتر شود. || انگشت کوچک را هم می گویند، که عربان خنصر خوانند. (برهان ). انگشت کوچک را هم می گویند و کلیج نیز گویند. (آنندراج ) : هر که طالب این حدیث است قبله ٔ جمله این است و اشارت به انگشت کالوج کرد یکی بگرفته و یکی بگشوده . (تذکرةالاولیاء). کالوچ . و رجوع به کالوچ شود.
ترجمه مقاله