کاهن
لغتنامه دهخدا
کاهن . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) کسی است که خبر دهد از وقایع آینده و ادعای آگاهی بر اسرار و اطلاع از علم الغیب کند. (تعریفات ). فال گیرنده از آواز جانوران و ساحر و غیب گوی . (غیاث ). حکم کننده به غیب . (از اقرب الموارد) :
هر داستان که آن نه ثنای محمد است
دستان کاهنان شمر آن را نه داستان .
تاج بر فرق محمد تو نهی
خاک بر تارک کاهن تو کنی .
در میانشان فتنه و شور افکنم
کاهنان خیره شوند اندر فنم .
|| نزد نصاری و یهود و بت پرستان انجام دهنده ٔ مراسم ذبح و قربانی است و چه بسا که مأخوذ از همان معنی حکم به غیب است . (از اقرب الموارد).
هر داستان که آن نه ثنای محمد است
دستان کاهنان شمر آن را نه داستان .
خاقانی .
تاج بر فرق محمد تو نهی
خاک بر تارک کاهن تو کنی .
خاقانی .
در میانشان فتنه و شور افکنم
کاهنان خیره شوند اندر فنم .
مولوی .
|| نزد نصاری و یهود و بت پرستان انجام دهنده ٔ مراسم ذبح و قربانی است و چه بسا که مأخوذ از همان معنی حکم به غیب است . (از اقرب الموارد).