ترجمه مقاله

کاو

لغت‌نامه دهخدا

کاو. (اِمص ) کاویدن . (ناظم الاطباء) (برهان ). رجوع به کاویدن شود. || (ص ) دلیرو شجاع . || خوش قد و قامت . (ناظم الاطباء)(برهان ). || (نف ) کاونده . (برهان ). تفتیش کننده و همیشه مرکب با اسم استعمال میشود. (ناظم الاطباء). در مرکبات بصورت مزید مؤخر استعمال میشود.
- روانکاو ؛ کسی که از روی اصول علم روانشناسی درون اشخاص را مطالعه کند. رجوع به روانکاو شود.
- کنجکاو ؛ بسیار جستجو کننده . کسی که بدقت در امری بررسی کند. ریزبین . دقیق . رجوع به کلمه ٔ کنجکاو شود.
ترجمه مقاله