کبالی
لغتنامه دهخدا
کبالی . [ ک َ ] (اِ) کَبل بمعنی رسن و طناب و مراد از کبالی شاید بافنده و تابنده ٔ رسن باشد. (حاشیه ٔ دیوان ناصرخسرو) :
دین فخر تو است و ادب و خط و دبیری
پیشه ست چو حلاجی و درزی و کبالی .
دین فخر تو است و ادب و خط و دبیری
پیشه ست چو حلاجی و درزی و کبالی .
ناصرخسرو.