ترجمه مقاله

کبود پوشیدن

لغت‌نامه دهخدا

کبود پوشیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جامه ٔ کبود به بر کردن . || جامه ٔ نیلی به علامت سوکواری بر تن کردن . جامه ٔ عزا پوشیدن :
چهل روز سوک پدر داشت شاه
بپوشید لشکر کبود و سیاه .

فردوسی .


گرتو کبود پوشی همچون فلک در این ره
پس چون فلک چرا تو دایم به سر نگردی .

عطار.


ترجمه مقاله